آرايه هاي ادبي
بخش چهارم
بديع آرايه هاي لفظي، آرايه هاي معنوي
درس 17
1- سجع چيست؟
يکساني دو واژه در واج يا واجهاي پاياني، وزن يا هر دوي آنهاست.
2- آرايه سجع چگونه پديد مي آيد؟
آرايه سجع زماني پديد مي آيد که کلمات مسجع در پايان دو جمله به کار روند و آهنگ دو جمله را به هم نزديک سازند.
3- �تضمين المزدوج� چيست؟
اگر سجعها در يک جمله در کنار هم به کار روند، �تضمين المزدوج� ناميده مي شود.
خود آزمايي
1- در جمله هاي زير، سجع را نشان دهيد؟
- الهي،اگر بهشت چون چشم و چراغ است،بي ديدار تو درد و داغ (سجع 1و2) است. (سجع 1و2) �منسوب به خواجه عبدالله انصاري�
- هرچه زود برآيد، دير نپايد.
(سجع )(سجع )
- ظالمي را حکايت کنند که هيزم درويشان را خريدي به حيف و توانگران را دادي به طرح. (سجع 1و2) (سجع 1و2)
�سعدي�
- آن که بر دينار دسترسي ندارد، در همه دنيا کس ندارد. �سعدي�
سجع سجع
- سرّ عشق، نهفتني است نه گفتني و بساط مهر، پيمودني است نه نمودني.
سجع1 سجع1 سجع2 سجع2 �مقامات حميدي�
- تلميذ بي ارادت، عاشق بي زر است و رونده بي معرفت، مرغ بي پر و عالِم بي عمل
سجع1 سجع2 سجع1 سجع2 سجع3
درخت بي بر و زاهد بي علم، خانه بي در. �سعدي�
سجع4 سجع3 سجع4
- طالب علم، عزيز است و طالب مال، ذليل است. �منسوب به خواجه عبدالله انصاري�
سجع سجع
- نيکبخت آن که خورد و کِشت و بدبخت آن که مرد و هِشت. �سعدي�
سجع1 سجع2 سجع3 سجع1 سجع2 سجع3
�انواع سجع�
1- سجع �مطرّف� را تعريف کنيد؟
کلماتي که آخر يکساني دارند ولي هم وزن نيستند.
مانند: محبت را غايت نيست؛ از بهر آنکه محبوب را نهايت نيست. �عطار�
2- سجع �متوازي� را تعريف کنيد؟
کلماتي هم وزن اند و واجهاي پاياني آنها نيز يکي است.
مانند: هر که با بدان نشيند، نيکي نبيند. �سعدي�
3- سجع �متوازن� را توضيح دهيد؟
کلماتي که فقط در وزن اشتراک دارند را سجع متوازن گويند.
موضوعات مرتبط: آموزش شعر
برچسبها: آرایه های ادبی , بدیع آرایه های لفظی , آرایه های معنوی
آرايه هاي ادبي
بخش سوم
بيان
درس 15
1- کنايه را توضيح دهيد؟
کنايه پوشيده سخن گفتن است درباره امري و به عبارتي دريافت معني است از طريق استدلال.
مثال:
نرفتم به محرومي از هيچ کوي چرا از درِ حق شوم زرد روي
کنايه از نااميدي
خود آزمايي
1- در جمله ها و شعرهاي زير کنايات را مشخص کنيد. مفهوم آنها را بيان کنيد؟
- فلاني ريش سفيد است.
کنايه از پيري و قابل احترام بودن و با تجربگي کسي است.
- چنين است رسم سراي درشت گهي پشت بر زين، گهي زين به پشت
کنايه از اينکه جهان هميشه به يک صورت باقي نمي ماند
«فردوسي»
- نپندارم اي در خزان کشته جو که گندم ستاني به وقت درو
کل بيت کنايه است از اينکه کار بد عاقبت و نتيجه بد دارد. «سعدي»
- قيمت مقطوع است.
کنايه از چانه نزنيد
- سرم به دنيي و عقبي فرو نمي آيد تبارک الله از اين فتنه ها که در سر ماست
سر فرو نياوردن: کنايه از تسليم نشدن «حافظ»
- سخن دهان به دهان مي گشت.
کنايه از پخش شدن راز
- پر طاووس در اوراق مصاحف ديدم گفتم: اين منزلت از قدر تو مي بينم بيش
گفت: خاموش که هرکس که جمالي دارد هر کجا پاي نهد، دست ندارندش پيش
کنايه از اينکه مانع او نمي شوند
«سعدي»
- دست روي دست گذاشته است.
کنايه از «بيکار نشستن»
- از مکافات عمل غافل مشو گندم از گندم برويد جو زجو «مولوي»
کنايه از هر کاري عکس العمل خود را دارد
- چو بشنيد بيچاره بگريست زار که اي خواجه دستم ز دامن بدار
کنايه از اينکه مرا به حال خود رها کن
«سعدي»
- چو نامردم آواز مردم شنيد ميان خطر جاي بودن نديد
کنايه از فرار کردن «سعدي»
- يکي نغز بازي کند روزگار که بنشاندت پيش آموزگار
کنايه از اقرار به ناداني «فردوسي»
- به تيغم گر کشد، دستش نگيرم وگر تيرم زند، منتّ پذيرم «حافظ»
دست کسي را گرفتن: کنايه از مانع انجام کاري شدن
- هر که دل پيش دلبري دارد ريش در دست ديگري دارد «سعدي»
کنايه از اختياري از خود نداشتن
- دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پاي فرشته ات به دور دست دعا نگهدارد
کنايه از گرفتار مشکل شدن «حافظ»
- برو با دوستان آسوده بنشين چو بيني در ميانِ دشمنان جنگ
و گر بيني که با هم يک زبانند کمان را زه کن و بر باره بر سنگ
کنايه از اتحاد و همدلي کنايه از آماده جنگ و دفاع شدن «سعدي»
موضوعات مرتبط: آموزش شعر
برچسبها: آرایه های ادبی , کنایه
آرايه هاي ادبي
بخش سوم
بيان
درس 14
1- علاقه هاي مجاز را نام ببريد؟
علاقه جزئيه، علاقه کليه، علاقه محليه، علاقه سببيه، علاقه لازميه، علاقه آليه.
2- آيا شمار علاقه هاي مجاز محدودند يا نامحدود چرا؟
علاقه ها نامحدودند – زيرا در غير اين صورت، هنرمندان را از خلق مجازهاي نو باز مي داريم.
3- علاقه جزئيه چيست؟
جزئي از يک چيز به جاي تمام آن به کار مي رود.
4- علاقه کليه چيست؟
تمام يک چيز به جاي جزئي از آن چيز مي آيد.
5- علاقه محليه چيست؟
محل کسي يا چيزي را به جاي خود آن فرد يا چيز به کار مي برند.
6- علاقه سببيه را تعريف کنيد؟
سبب و علت چيزي جانشين خود آن چيز مي شود.
7- علاقه لازميه را تعريف کنيد؟
چيزي را به دليل همراهي هميشگي با چيزي ديگر، به جاي آن به کار مي برند.
8- علاقه آليه را تعريف کنيد؟
ابزاري جانشين کاري مي شود که با آن ابزار انجام مي شود.
خود آزمايي
1- در شعرها و جمله هاي زير، علاقه هاي مجازهاي مشخص شده را تعيين کنيد؟
- نپندارم اين کام حاصل کني مبادا که جان در سرِ دل کني
«سعدي»
سر: مجاز با علاقه محليه
- سرم درد مي کند. سر: مجاز با علاقه کليه است زيرا منظور پيشاني يا قسمتي از سر است.
- دهخدا قلم خوبي داشت. قلم: مجاز با علاقه آليه (ابزاري) است.
- گر نبندي زين سخن تو حلق را آتش گيرد بسوزد خلق را
«مولوي»
حلق: مجاز با علاقه لازميه و مجاز از دهان و زبان است.
- اي ز خود گشته سير، جوع اين است.
«سنايي»
سير: مجاز از بيزار با علاقه هاي لازميه و سببيه (چون سيري سبب بيزاري است).
- ماه دشت لاله ها را روشن کرده بود.
ماه: مجاز از نور ماه با علاقه کليه
- دل عالمي بسوزي چو عذار برفروزي تو از اين چه سود داري که نمي کني مدارا
«حافظ»
عالمي: مجاز از مردم عالم با علاقه محليه.
2- مجازهايي را که در بيتها و جمله هاي زير به کار رفته اند، معين کنيد؛ قرينه آنها را نشان دهيد و نوع علاقه را بيان نماييد؟
- سپيد شد چو درخت شکوفه دار سرم و ز اين درخت همين ميوه غم است بَرَم
مجاز با علاقه محليه و کليه / مصراع دوم --- قرينه «جامي»
محليه (چون سر محل روش مو) و کليه (چون سر که کل است را بيان کرده ولي موي سر را اراده کرده است.)
- جهان خوردم و کارها راندم.
مجاز از نعمت دنيا با علاقه کليه که ثروت و نعمت دنيا جزئي از جهان است. /
قرينه: خوردن و هم مي توان با علاقه محليه آورد يعني محلي است که ثروت و نعمت در جهان وجود دارد.
- به ياد روي شيرين بيت مي گفت
چو آتش تيشه مي زد، کوه مي سفت
مجاز از آواز خواندن يا شعر گفتن با علاقه جزئيه (چون بيت جزئي از شعر است.) / قرينه مجاز: معنوي (چون فرهاد شاعر نبود)
«نظامي»
- برآشفت ايران و برخاست گرد همي هر کسي کرد ساز نبرد
مجاز از سپاه ايران با علاقه محليه / قرينه: بر آشفتن «فردوسي»
- ديد که خون ناحق پروانه شمع را
چندان امان نداد که شب را به سر بَرَد
مجاز از کشتن باعلاقه لازميه /قرينه: بقيه بيت
مجاز از پايان رساندن با علاقه لازميه / قرينه: بردن
«حکيم سنايي»
- بر صفراي خويش برنيامدم.
مجاز از خشم با علاقه سببيه / قرينه: معنوي
- اگر رفت و آثار خيرش نماند نشايد پسِ مرگش الحمد خواند
قرينه: خواندن / مجاز از سوره فاتحه با علاقه جزئيه
<<سعدي>>
- اين دم شنو که راحت از اين دم شود پديد
دم در هر دو مورد مجاز از سخن با علاقه سببيه / قرينه: شنيدن «خاقاني»
- آن کس که به دينار و درم خير نيندوخت سر عاقبت اندر سرِ دينارو درم کرد
مجاز از جسم با علاقه جزئيه / مجاز از فکر و خيال با علاقه محليه / قرينه ها: معنوي
«سعدي»
- دست بالاي دست بسيار است.
دست در هر دو مجاز از قدرت با علاقه سببيه / قرينه: معنوي
- شبي ياد دارم که چشمم نخفت شنيدم که پروانه با شمع گفت
مجاز از وجود و جسم با علاقه جزئيه / قرينه: نخفت «سعدي»
- جهان انجمن شد برِ تخت اوي فرو مانده از فرّه و بخت اوي
مجاز با علاقه عليه يعني مردم جهان / قرينه: بقيه بيت است «فردوسي»
3- واژه هاي زير را در معني مجازي به کار ببريد؟
شهر: همه شهر پيشش درم ريختند. «مجاز با علاقه محليه به معني مردم شهر»
قلم: قلمي شيوا و فصيح داشت. «مجاز با علاقه آليه به معني نوشته»
چشم: بيرون آي تا که چشمي اندام تو را به چشم نارد. «مجاز با علاقه جزئيه به معني فرد نامحرم»
زبان: به زبان آمد و آورد دو صد اندرزم. «مجاز با علاقه آليه به معني سخن و حرف است.»
دست: دست در حلقه آن زلف دو تا نتوان کرد. «مجاز با علاقه کليه به معني انگشت است.»
سر: سر آن ندارد امشب که برآيد آفتابي. «مجاز با علاقه محليه به معني تصميم است.»
خورشيد: خورشيد همه جا را گرم کرده بود. «مجاز با علاقه کليه به معني نور خورشيد است.»
- واژه هاي زير را به صورت مجاز و استعاره به کار ببريد؟
- ماه: مجاز ¬ ماه زمين را منور کرده بود. (مجاز از نور ماه با علاقه کليه)
استعاره:¬ ماهم اين هفته برون رفت و به چشم سالي است. (استعاره مصرحه از محبوب)
- سرو: مجاز ¬ سرو را مايه سرسبزي عالم کردي. (مجاز از همه درختها با علاقه جزئيه)
استعاره: ¬ سرو چمان من چرا ميل چمن نمي کند همدم گل نمي شود، ياد سمن نمي کند (استعاره مصرحه از محبوب) «حافظ»
موضوعات مرتبط: آموزش شعر
برچسبها: آرایه های ادبی , مجاز
