گلبانگ دل

فرهنگی،هنری،ادبی،ویراستاری،چاپ کتاب،شعر،داستان،دکلمه

گلبانگ دل | آرایه های ادبی

غلامرضا رضائی اصل
گلبانگ دل فرهنگی،هنری،ادبی،ویراستاری،چاپ کتاب،شعر،داستان،دکلمه

آرايه هاي ادبي-درس17- بديع آرايه هاي لفظي ، آرايه هاي معنوي

آرايه هاي ادبي

بخش چهارم

بديع آرايه هاي لفظي، آرايه هاي معنوي

درس 17

1- سجع چيست؟

يکساني دو واژه در واج يا واجهاي پاياني، وزن يا هر دوي آنهاست.

2- آرايه سجع چگونه پديد مي آيد؟

آرايه سجع زماني پديد مي آيد که کلمات مسجع در پايان دو جمله به کار روند و آهنگ دو جمله را به هم نزديک سازند.

3- �تضمين المزدوج� چيست؟

اگر سجعها در يک جمله در کنار هم به کار روند، �تضمين المزدوج� ناميده مي شود.

خود آزمايي

1- در جمله هاي زير، سجع را نشان دهيد؟

- الهي،اگر بهشت چون چشم و چراغ است،بي ديدار تو درد و داغ (سجع 1و2) است. (سجع 1و2) �منسوب به خواجه عبدالله انصاري�

- هرچه زود برآيد، دير نپايد.

(سجع )(سجع )

- ظالمي را حکايت کنند که هيزم درويشان را خريدي به حيف و توانگران را دادي به طرح. (سجع 1و2) (سجع 1و2)

�سعدي�

- آن که بر دينار دسترسي ندارد، در همه دنيا کس ندارد. �سعدي�

سجع سجع

- سرّ عشق، نهفتني است نه گفتني و بساط مهر، پيمودني است نه نمودني.

سجع1 سجع1 سجع2 سجع2 �مقامات حميدي�

- تلميذ بي ارادت، عاشق بي زر است و رونده بي معرفت، مرغ بي پر و عالِم بي عمل

سجع1 سجع2 سجع1 سجع2 سجع3

درخت بي بر و زاهد بي علم، خانه بي در. �سعدي�

سجع4 سجع3 سجع4

- طالب علم، عزيز است و طالب مال، ذليل است. �منسوب به خواجه عبدالله انصاري�

سجع سجع

- نيکبخت آن که خورد و کِشت و بدبخت آن که مرد و هِشت. �سعدي�

سجع1 سجع2 سجع3 سجع1 سجع2 سجع3

�انواع سجع�

1- سجع �مطرّف� را تعريف کنيد؟

کلماتي که آخر يکساني دارند ولي هم وزن نيستند.

مانند: محبت را غايت نيست؛ از بهر آنکه محبوب را نهايت نيست. �عطار�

2- سجع �متوازي� را تعريف کنيد؟

کلماتي هم وزن اند و واجهاي پاياني آنها نيز يکي است.

مانند: هر که با بدان نشيند، نيکي نبيند. �سعدي�

3- سجع �متوازن� را توضيح دهيد؟

کلماتي که فقط در وزن اشتراک دارند را سجع متوازن گويند.


موضوعات مرتبط: آموزش شعر
برچسب‌ها: آرایه های ادبی , بدیع آرایه های لفظی , آرایه های معنوی

تاريخ : دوشنبه هفدهم مرداد ۱۴۰۱ | 13:24 | نویسنده : روابط عمومی |

آرایه های ادبی/کنایه

آرايه هاي ادبي

بخش سوم

بيان

درس 15

1- کنايه را توضيح دهيد؟

کنايه پوشيده سخن گفتن است درباره امري و به عبارتي دريافت معني است از طريق استدلال.

مثال:

نرفتم به محرومي از هيچ کوي چرا از درِ حق شوم زرد روي

کنايه از نااميدي

خود آزمايي

1- در جمله ها و شعرهاي زير کنايات را مشخص کنيد. مفهوم آنها را بيان کنيد؟

- فلاني ريش سفيد است.

کنايه از پيري و قابل احترام بودن و با تجربگي کسي است.

- چنين است رسم سراي درشت گهي پشت بر زين، گهي زين به پشت

کنايه از اينکه جهان هميشه به يک صورت باقي نمي ماند

«فردوسي»

- نپندارم اي در خزان کشته جو که گندم ستاني به وقت درو

کل بيت کنايه است از اينکه کار بد عاقبت و نتيجه بد دارد. «سعدي»

- قيمت مقطوع است.

کنايه از چانه نزنيد

- سرم به دنيي و عقبي فرو نمي آيد تبارک الله از اين فتنه ها که در سر ماست

سر فرو نياوردن: کنايه از تسليم نشدن «حافظ»

- سخن دهان به دهان مي گشت.

کنايه از پخش شدن راز

- پر طاووس در اوراق مصاحف ديدم گفتم: اين منزلت از قدر تو مي بينم بيش

گفت: خاموش که هرکس که جمالي دارد هر کجا پاي نهد، دست ندارندش پيش

کنايه از اينکه مانع او نمي شوند

«سعدي»

- دست روي دست گذاشته است.

کنايه از «بيکار نشستن»

- از مکافات عمل غافل مشو گندم از گندم برويد جو زجو «مولوي»

کنايه از هر کاري عکس العمل خود را دارد

- چو بشنيد بيچاره بگريست زار که اي خواجه دستم ز دامن بدار

کنايه از اينکه مرا به حال خود رها کن

«سعدي»

- چو نامردم آواز مردم شنيد ميان خطر جاي بودن نديد

کنايه از فرار کردن «سعدي»

- يکي نغز بازي کند روزگار که بنشاندت پيش آموزگار

کنايه از اقرار به ناداني «فردوسي»

- به تيغم گر کشد، دستش نگيرم وگر تيرم زند، منتّ پذيرم «حافظ»

دست کسي را گرفتن: کنايه از مانع انجام کاري شدن

- هر که دل پيش دلبري دارد ريش در دست ديگري دارد «سعدي»

کنايه از اختياري از خود نداشتن

- دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پاي فرشته ات به دور دست دعا نگهدارد

کنايه از گرفتار مشکل شدن «حافظ»

- برو با دوستان آسوده بنشين چو بيني در ميانِ دشمنان جنگ

و گر بيني که با هم يک زبانند کمان را زه کن و بر باره بر سنگ

کنايه از اتحاد و همدلي کنايه از آماده جنگ و دفاع شدن «سعدي»


موضوعات مرتبط: آموزش شعر
برچسب‌ها: آرایه های ادبی , کنایه

تاريخ : دوشنبه هفدهم مرداد ۱۴۰۱ | 13:12 | نویسنده : روابط عمومی |

آرایه های ادبی/مجاز

آرايه هاي ادبي

بخش سوم

بيان

درس 14

1- علاقه هاي مجاز را نام ببريد؟

علاقه جزئيه، علاقه کليه، علاقه محليه، علاقه سببيه، علاقه لازميه، علاقه آليه.

2- آيا شمار علاقه هاي مجاز محدودند يا نامحدود چرا؟

علاقه ها نامحدودند – زيرا در غير اين صورت، هنرمندان را از خلق مجازهاي نو باز مي داريم.

3- علاقه جزئيه چيست؟

جزئي از يک چيز به جاي تمام آن به کار مي رود.

4- علاقه کليه چيست؟

تمام يک چيز به جاي جزئي از آن چيز مي آيد.

5- علاقه محليه چيست؟

محل کسي يا چيزي را به جاي خود آن فرد يا چيز به کار مي برند.

6- علاقه سببيه را تعريف کنيد؟

سبب و علت چيزي جانشين خود آن چيز مي شود.

7- علاقه لازميه را تعريف کنيد؟

چيزي را به دليل همراهي هميشگي با چيزي ديگر، به جاي آن به کار مي برند.

8- علاقه آليه را تعريف کنيد؟

ابزاري جانشين کاري مي شود که با آن ابزار انجام مي شود.

خود آزمايي

1- در شعرها و جمله هاي زير، علاقه هاي مجازهاي مشخص شده را تعيين کنيد؟

- نپندارم اين کام حاصل کني مبادا که جان در سرِ دل کني

«سعدي»

سر: مجاز با علاقه محليه

- سرم درد مي کند. سر: مجاز با علاقه کليه است زيرا منظور پيشاني يا قسمتي از سر است.

- دهخدا قلم خوبي داشت. قلم: مجاز با علاقه آليه (ابزاري) است.

- گر نبندي زين سخن تو حلق را آتش گيرد بسوزد خلق را

«مولوي»

حلق: مجاز با علاقه لازميه و مجاز از دهان و زبان است.

- اي ز خود گشته سير، جوع اين است.

«سنايي»

سير: مجاز از بيزار با علاقه هاي لازميه و سببيه (چون سيري سبب بيزاري است).

- ماه دشت لاله ها را روشن کرده بود.

ماه: مجاز از نور ماه با علاقه کليه

- دل عالمي بسوزي چو عذار برفروزي تو از اين چه سود داري که نمي کني مدارا

«حافظ»

عالمي: مجاز از مردم عالم با علاقه محليه.

2- مجازهايي را که در بيتها و جمله هاي زير به کار رفته اند، معين کنيد؛ قرينه آنها را نشان دهيد و نوع علاقه را بيان نماييد؟

- سپيد شد چو درخت شکوفه دار سرم و ز اين درخت همين ميوه غم است بَرَم

مجاز با علاقه محليه و کليه / مصراع دوم --- قرينه «جامي»

محليه (چون سر محل روش مو) و کليه (چون سر که کل است را بيان کرده ولي موي سر را اراده کرده است.)

- جهان خوردم و کارها راندم.

مجاز از نعمت دنيا با علاقه کليه که ثروت و نعمت دنيا جزئي از جهان است. /

قرينه: خوردن و هم مي توان با علاقه محليه آورد يعني محلي است که ثروت و نعمت در جهان وجود دارد.

- به ياد روي شيرين بيت مي گفت

چو آتش تيشه مي زد، کوه مي سفت

مجاز از آواز خواندن يا شعر گفتن با علاقه جزئيه (چون بيت جزئي از شعر است.) / قرينه مجاز: معنوي (چون فرهاد شاعر نبود)

«نظامي»

- برآشفت ايران و برخاست گرد همي هر کسي کرد ساز نبرد

مجاز از سپاه ايران با علاقه محليه / قرينه: بر آشفتن «فردوسي»

- ديد که خون ناحق پروانه شمع را

چندان امان نداد که شب را به سر بَرَد

مجاز از کشتن باعلاقه لازميه /قرينه: بقيه بيت

مجاز از پايان رساندن با علاقه لازميه / قرينه: بردن

«حکيم سنايي»

- بر صفراي خويش برنيامدم.

مجاز از خشم با علاقه سببيه / قرينه: معنوي

- اگر رفت و آثار خيرش نماند نشايد پسِ مرگش الحمد خواند

قرينه: خواندن / مجاز از سوره فاتحه با علاقه جزئيه

<<سعدي>>

- اين دم شنو که راحت از اين دم شود پديد

دم در هر دو مورد مجاز از سخن با علاقه سببيه / قرينه: شنيدن «خاقاني»

- آن کس که به دينار و درم خير نيندوخت سر عاقبت اندر سرِ دينارو درم کرد

مجاز از جسم با علاقه جزئيه / مجاز از فکر و خيال با علاقه محليه / قرينه ها: معنوي

«سعدي»

- دست بالاي دست بسيار است.

دست در هر دو مجاز از قدرت با علاقه سببيه / قرينه: معنوي

- شبي ياد دارم که چشمم نخفت شنيدم که پروانه با شمع گفت

مجاز از وجود و جسم با علاقه جزئيه / قرينه: نخفت «سعدي»

- جهان انجمن شد برِ تخت اوي فرو مانده از فرّه و بخت اوي

مجاز با علاقه عليه يعني مردم جهان / قرينه: بقيه بيت است «فردوسي»

3- واژه هاي زير را در معني مجازي به کار ببريد؟

شهر: همه شهر پيشش درم ريختند. «مجاز با علاقه محليه به معني مردم شهر»

قلم: قلمي شيوا و فصيح داشت. «مجاز با علاقه آليه به معني نوشته»

چشم: بيرون آي تا که چشمي اندام تو را به چشم نارد. «مجاز با علاقه جزئيه به معني فرد نامحرم»

زبان: به زبان آمد و آورد دو صد اندرزم. «مجاز با علاقه آليه به معني سخن و حرف است.»

دست: دست در حلقه آن زلف دو تا نتوان کرد. «مجاز با علاقه کليه به معني انگشت است.»

سر: سر آن ندارد امشب که برآيد آفتابي. «مجاز با علاقه محليه به معني تصميم است.»

خورشيد: خورشيد همه جا را گرم کرده بود. «مجاز با علاقه کليه به معني نور خورشيد است.»

- واژه هاي زير را به صورت مجاز و استعاره به کار ببريد؟

- ماه: مجاز ¬ ماه زمين را منور کرده بود. (مجاز از نور ماه با علاقه کليه)

استعاره:¬ ماهم اين هفته برون رفت و به چشم سالي است. (استعاره مصرحه از محبوب)

- سرو: مجاز ¬ سرو را مايه سرسبزي عالم کردي. (مجاز از همه درختها با علاقه جزئيه)

استعاره: ¬ سرو چمان من چرا ميل چمن نمي کند همدم گل نمي شود، ياد سمن نمي کند (استعاره مصرحه از محبوب) «حافظ»


موضوعات مرتبط: آموزش شعر
برچسب‌ها: آرایه های ادبی , مجاز

تاريخ : دوشنبه هفدهم مرداد ۱۴۰۱ | 13:5 | نویسنده : روابط عمومی |
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.