گلبانگ دل

فرهنگی،هنری،ادبی،ویراستاری،چاپ کتاب،شعر،داستان،دکلمه

داستان از هنگامه آقاسی

غلامرضا رضائی اصل
گلبانگ دل فرهنگی،هنری،ادبی،ویراستاری،چاپ کتاب،شعر،داستان،دکلمه

داستان از هنگامه آقاسی

بانوی احساس

پارت دوم

تصویرش در تمام لحظه ها یادآوری می شد . آن هیکل نحیف در زیر چارقد شیری رنگ و شال نخی تزیین شده اش با نگین های عقیق و رگ های آبی برجسته برروی دستان ظریف اش که انگار ریسمان های فیروزه رنگی بودند که بر ژرفای نگاه میپیچیدند.

حالا امیر سعید مشفقی ، کوچه های روستا را با یاد نرگس خاتون قدم میزد و دو چشم نمناک و بغض قدیمی اش ، تاییدی دوباره بر این حقیقت بود که فراموش کردن او ، ممکن نخواهد بود .

تا چایخانه آقا کریم ، دیگر فاصله ای نبود . گلدان های حسن یوسف و شمعدانی در کنار در ورودی چایخانه گذاشته شده بودند و با فاصله ای کم ، یک میز چوبی بود که بر روی آن یک گلاب پاش قدیمی قرار گرفته بود . اهالی روستا ، همیشه قبل از وارد شدن به چایخانه ، مقداری گلاب بر روی دست و صورتشان می پاشیدند.


موضوعات مرتبط: داستان
برچسب‌ها: داستان , هنگامه آقاسی , گلبانگ دل

تاريخ : سه شنبه بیست و نهم مهر ۱۴۰۴ | 2:53 | نویسنده : هنگامه آقاسی |
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.