گلبانگ دل

فرهنگی،هنری،ادبی،ویراستاری،چاپ کتاب،شعر،داستان،دکلمه

داستان از هنگامه آقاسی

غلامرضا رضائی اصل
گلبانگ دل فرهنگی،هنری،ادبی،ویراستاری،چاپ کتاب،شعر،داستان،دکلمه

داستان از هنگامه آقاسی

بانوی احساس

پارت اول

در حالیکه صدایش میلرزید، آرام با خود زمزمه کرد: زمن صبر بی او توقع مدار ...که با او هم امکان ندارد قرار ... نه نیروی صبرم نه جای ستیز ...نه امکان بودن نه پای گریز ...( سعدی )

پاییز بود . هوایی دل انگیز در فصل عاشقی و شبنم امید که قطره قطره از باران مهر بر روی باغچه های خانه های روستا می بارید. بوی نمناکی خاک زیر پای رهگذران ، هوا را عطر آگین کرده بود . برگ های رنگارنگ با چرخشی موزون فرود می آمدند و با تلالوء رنگ های پاییزی شان ، انگار تکه هایی از لباس های شاد محلی بودند که با زیباترین رنگ های دنیا ، نقاشی شده اند. صدای فاخته ها از روی دیوارهای کاهگلی شنیده می شد و شاخه های درخت های خرمالو ، با میوه های نارنجی رنگ و زیبا ، دلربایی می کردند.

اما این کوچه های باران زده ، غمی داشتند . باید صدای خش خش برگ ها از زیر قدم های با طمانینه او هم شنیده شود. چرا فقط در خیال ، قدم میزند و همراهی میکند ؟


موضوعات مرتبط: داستان
برچسب‌ها: داستان , هنگامه آقاسی , گلبانگ دل

تاريخ : دوشنبه بیست و هشتم مهر ۱۴۰۴ | 1:11 | نویسنده : هنگامه آقاسی |
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.